سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
آذر 90 - وبلاگ بچه مکتبی های با صفا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ناگفته هایی از سقوط هواپیمای جاسوسی امریکا در ایران

 بعد از اینکه نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران در نبرد فوق پیشرفته سایبری یکی از پهپادهای جاسوسی ایالات متحده آمریکا که جزو گران‌ترین تکنولوژی‌های آمریکا به حساب می‌آید را توسط واحدهای جنگ الکترونیکی نیروهای مسلح، در اختیار گرفتند منابع خبری مدعی شدند، امریکا دست به کار شده تا به هر ترتیبی هست این هواپیما را از ایران خارج، یا از بین ببرد.

 

ادامه مطلب...

+ نوشته شـــده در پنج شنبه 90/9/17ساعــت 6:18 عصر تــوسط شهید سپاسی | نظر
نا گفته هایی از واقعه کربلا

  1 ـ فاصله راه مکه تا کربلا حدود 1500 کیلومتر است و امام حسین(ع) این مسافت را در 23 روز پیموده است. بنابراین کاروان حسینی روزی 65 کیلومتر در بیابانهای داغ پیش میرفت و تهدید دشمن و دیگر عوامل در این سفر اثری نداشت.

2ـ شمار سربازان لشکر دشمن در سپاه عمر سعد، سی هزار نفر و شمار یاران سیدالشهدا، 72 نفر بوده است. بنابراین با توجه به محاصره کامل قرارگاه امام و محوریت آب، لشکر یزید میتوانست به راحتی و در فرصتی کوتاه و بی سر و صدا سپاه کوچک امام را اسیر کند، ولی به دلیل تدابیر و ایمان امام و یارانش، رویارویی تاریخی حق و باطل، در روز عاشورا رخ داد.

3ـ کوفه شهری نو بنیاد با عمری پنجاه ساله بود که مردم آن، از مناطق دیگر به آنجا آمده بودند. بیشتر آنها نیروهای نظامی بودند که درآمدشان حقوق سالانهای بود که اول هر سال از بیتالمال میگرفتند و اول سال قمری هم محرم بود.

در این وضعیت بود که ابن زیاد گفت: «هر کس به جنگ حسین(ع) نرود، حقوق سالانهاش امسال پرداخت نمیشود و حقوقش از بیتالمال قطع میشود و هرکس به جنگ حسین(ع) برود، افزون بر حقوق سالانه، پاداش فراوان و اضافه کاری ویژهای میگیرد.»

4 ـ شمار مردان جنگجوی شهر در آستانه روز عاشورا، حدود صد هزار نفر بود. با توجه به این نکته، شمار نامههای کوفیان به امام حسین(ع) دوازده هزار نامه بود که در هرکدام دستکم 3 یا 4 امضا وجود داشت. در نتیجه حدود 36 هزار نفر با امام بیعت کردند. هنگام ورود حضرت مسلم به کوفه هجده هزار نفر با او بیعت کردند و هنگام قیام حضرت مسلم، چهار هزار نفر در آغاز روز با او بودند که تا شب تنهایش گذاشتند.

5 ـ کوفه با توجه به تازهساز و مهاجرپذیر بودنش از جهت اعتقادی و سیاسی و اجتماعی دارای دستهبندیهای فراوان بود که جمع شدن آنها بر محوری مشترک غالباً مشکل و کوتاه مدت بود:

ـ از نظر اجتماعی دستکم ده تا پانزده قبیله بزرگ و کوچک در شهر بود که توسط بزرگان قبیله یا اشراف و ثروتمندان هر قبیله رهبری میشد و اشراف و بزرگان واسطه بین والی شهر و مردم قبیله بودند و بزرگان قبیله و اشراف هم دارای سهمیه ویژهای از بیت المال بودند و امتیازهای خاصی از والی میگرفتند.

از نظر اعتقادی: الف) نیمی از مردم شهر، مسلمانانی بودند که سخن گفتن از ایمان و پاکی قلب را برای مسلمانی کافی میدانستند و به بنیهاشم یا بنیامیه تعلق نداشتند و سعی میکردند با جریانهای سیاسی و حاکمیت درگیر نشوند.

ب: گروهی کوچک، ولی فعال در شهر بودند که به جریان سیاسی و فکری خوارج وابسته بودند.

ج: گروه کوچک دیگری نیز وجود داشت که از اشراف و سران قبایل بودند و به جریان سیاسی و فکری امویان وابسته بودند.

د: برخی قبایل شهر به اهلبیت پیامبر علاقهمند بودند.

6 ـ ایا میدانید معاویه پس از صلح با امام حسن(ع) سیاستهای شیعه زدایی گستردهای را در کوفه اجرا کرد که مهمترین موارد آن چنین بود:

ـ تعطیلی کلاسهای درس شاگردان امام علی(ع) و در برابر آن اجرای سیاست لعن امام علی(ع) در جهان اسلام و به ویژه در کوفه به مدت بیست سال و ممنوعیت آموزش تعالیم علوی.

ـ به شهادت رساندن برخی خواص و رهبران شیعی در کوفه (حجر بن عدی و یارانش، عمرو بن حمق خزاعی و...)

ـ کوچ اجباری برخی قبایل شیعه به خراسان یا شمال عراق.

ـ قطع سهمیه بیتالمال شیعیان و واردکردن فشار اقتصادی به آنها.

ـ تغییر سران و رهبران قبایل شیعی.

7 ـ ایا میدانید فاصله کوفه تا کربلا حدود هشتاد کیلومتر است که سپاهیانش ابن زیاد ضمن محاصره کوفه در طول مسیر، گشتیهایی گذاشتند تا از پیوستن شیعیان کوفه به سیدالشهدا در کربلا جلوگیری شود. با وجود این در مدت هشت روز اقامت امام در کربلا تا روز عاشورا حدود سی نفر از کوفه به کربلا آمدند. جمعی از بیراهههایی که میشناختند، به امام پیوستند. عدهای شبانه و دور از چشم دشمن راه را پیمودند. برخی به بهانه پیوستن به لشکر دشمن به کربلا آمدند و در آنجا از دشمن جدا شدند و به امام پیوستند. عدهای هم در روز روشن و با زدن به قلب نیروهای گشتی راهی کربلا شدند.


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 90/9/10ساعــت 7:49 عصر تــوسط شهید سپاسی | نظر
جزئیات واقعه کربلا

پس از شهادت امام حسن(ع) برادرش حسین(ع) به امامت رسید، مردم عراق از امام حسین خواستند که بر ضد معاویه قیام کند، امام حسین(ع) به آنها گفت برادرم با معاویه قراردادی را امضاء کرده است که تا مدت آن تمام نشود نمی توانم آن را نقض کنم. یکی از مفاد قرارداد صلح امام حسن(ع) این بود که خلافت فقط در دست معاویه باشد و آن را به پسرش یزید منتقل نکند و چون معاویه هنوز زنده بود، امام حسین(ع) 10 سال را به همین منوال سپری کرد تا آنکه معاویه مرد. با مرگ معاویه تعهد امام حسین(ع) به معاویه هم تمام شد و دیگر قراردادی بین او و معاویه نبود. یزید به خلافت رسید و به جای پدرش در شام بر مسند قدرت نشست. امام حسین(ع) در مدینه ساکن بود، یزید از مردم شهرهای مختلف مشغول گرفتن بیعت شد و به والی مدینه دستور داد از مردم بیعت بگیرد بخصوص از امام حسین(ع) و اگر حسین بیعت نکرد او را کشته و سرش را برای یزید بفرستد. پس از آنکه دستور به والی مدینه رسید او امام حسین(ع) را احضار کرد و این کار در ساعاتی از شب گذشته انجام شد، امام حسین به احضار در این ساعت از شب مشکوک شد. لذا تعدادی از یارانش را خبر کرد و به آنها گفت با خود شمشیر بردارند و در زیر لباس پنهان کنند و پشت درب مخفی شوند اگر خطری برای او پیش آمد وارد محل جلسه شوند. والی مدینه مروان بن حکم را خبر کرده بود و از او مشورت خواست، مروان به او گفت همان کاری که یزید دستور داده است را انجام بده. والی مدینه به امام حسین(ع) گفت یزید چنین دستوری صادر کرده است، امام حسین صراحتاً نگفت که من بیعت نمی کنم و فرمود این کاری است که باید در ملاء عام انجام شود تا همه مردم ببینند که من بیعت می کنم یا نه پس تا صبح صبر کن، والی مدینه قبول کرد اما مروان به او گفت کار اشتباهی می کنی اگر حسین از اینجا بیرون برود دیگر او را پیدا نخواهی کرد، همین الان از او بیعت بگیر یا او را به قتل برسان.
امام حسین(ع) به مروان گفت تو دروغ گفتی و با پیشنهاد قتل من به او مرتکب گناه شدی و با این حرفی که پیش آمد امام حسین(ع) صراحتاً گفت من با شخصی مثل یزید بیعت نخواهم کرد و از نزد والی مدینه بیرون رفت. فردا صبح مروان را در شهر دید، مروان به امام حسین(ع) گفت اگر با یزید بیعت کنی این به نفع دین و دنیای توست، امام حسین فرمود انا لله و انا الیه راجعون باید فاتح اسلام را خواند اگر کسانی مثل یزید رهبر جامعه اسلامی شوند و سخنان طولانی بین آنها رد و بدل شد تا اینکه شب شد و والی مدینه گروهی را به درب خانه امام حسین فرستاد و خواستند از او بیعت بگیرند، حضرت فرمود تا صبح صبر کنید و آنها نیز قبول کردند و رفتند.
امام حسین اگر تا فردا صبح صبر می کرد یا باید بیعت می کرد یا به قتل می رسید، اما او به هر دلیلی تصمیم گرفت از مواجهه با چنین صحنه ای خودداری کند و همان شب خانواده خود را جمع کرد و بار سفر بست و نیمه شب از مدینه خارج شد و در خفای کامل و بسیار محرمانه به مکه سفر کرد، اما قبل از سفر نزد برادرش محمد حنفیه رفت و جریان را برای او تعریف کرد و نظر او را جویا شد، محمد حنفیه گفت تو عزیزترین خانواده من هستی، به نظر من از قرار گرفتن در چنین صحنه ای پرهیز کن و از مدینه خارج شو و به مکه برو حتی اگر در آنجا تو را پیدا کردند به یمن برو. بعد از آنکه صحبتهای محمد حنفیه تمام شد حضرت به او فرمود من خودم هم همین تصمیم را گرفته بودم و اکنون عازم مکه هستم. پس تو در اینجا باش و اخبار را برایم بفرست.
حضرت به مکه رفت و از سوم شعبان تا 8 ذی حجه در مکه بود و در این مدت مردم عراق و کوفه و بصره برای حضرت نامه های متعدد نوشتند و نمایندگانی را فرستادند و بیعت و حمایت خود را از حضرت اعلام کردند و درخواست کردند که به کوفه و عراق بیاید تا بر ضد یزید قیام کنند. امام حسین(ع) برای اطمینان از صحت ادعای اهل عراق مسلم بن عقیل را فرستاد، از طرفی یزید یک لشکر بزرگ را به بهانه انجام مراسم حج به مکه فرستاد و به آنها دستور داد حسین را مخفیانه دستگیر کنند و یا او را ترور کنند. مسلم بن عقیل برای حضرت پیغام فرستاد که سخن اهل عراق و کوفه درست است و چون روز هفتم ذی حجه لشکر اعزامی یزید وارد مکه شده بود، و امام حسین(ع) با توجه به جواب اهل کوفه و اطلاع از قصد یزید روز هشتم از مکه خارج شد و به سوی عراق حرکت کرد و در مسیر کوفه خبر شهادت مسلم به حضرت داده شد. امام حسین(ع) به قصد کوفه ادامه مسیر داد، تا در آنجا از آنچه هستند تعداد بیشتری نیرو فراهم کند. در این بین لشکر حر بن یزید ریاحی نزدیک شد، او از طرف بصره اعزام شده بود تا اجازه ندهد حسین(ع) به کوفه برسد تا از حمایت مردمی محروم شود. حر پس از رسیدن به امام حسین(ع) اعلام کرد که مأموریت درگیری ندارد و آمده است تا او و یارانش را نزد عبیدا… بن زیاد ببرد و تحویل دهد، حضرت از همراهی با او امتناع کرد و در این بین چند نفر از دوستان حضرت که از کوفه حرکت کرده بودند به امام حسین(ع) رسیدند و خبر دادند که لشکر زیادی از سمت کوفه حرکت کرده است و اگر برسند همه شما کشته خواهید شد.
حر به امام حسین اجازه داد در مسیری غیر از جاده و کوفه و مسیر برگشت به مدینه حرکت کنند امام حسین(ع) نیز به جهتی غیر از این دو جهت به حرکت خود ادامه داد تا اینکه به منطقه نینوا رسیدند. در این منطقه پیکی از عبیدا… بن زیاد برای حر آمد که دستور داده بود امام حسین را در محدودیت و تنگنا قرار دهد. در این لحظه حر دیگر اجازه ادامه مسیر به امام حسین نداد و حضرت در نینوا متوقف شد و اینگونه بود که لشکراعزامی عبیدا… بن زیاد رسیدند و حادثه عاشورا در این منطقه بوجود آمد. البته حضرت در طول همه این مدت که با لشکر حر برخورد کرد بارها برای آنها سخنرانی کرد و خودش را و مقام و منزلت خود را به آنها اعلام کرد و گفت من با درخواست مردم کوفه به اینجا آمدم. حضرت در دفعات متعدد حجت را بر لشکر حر تمام کرد تا بدانند که به چه کاری دست می برند و به آنها هشدار داد که اگر مرا به قتل برسانید به آنچنان ذلت و خواری دچار خواهید شد که روزگار شما سیاه خواهد شد. هرچند حر پشیمان شد و از رویارویی با امام خودداری و در صف یاران آن حضرت قرار گرفت اما دیگر سپاهیان یزید بدون توجه به هشدارهای امام حسین(ع) آن حضرت و یارانش را در صحرای کربلا به شهادت رساندند.

 

 


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 90/9/3ساعــت 8:27 عصر تــوسط شهید سپاسی | نظر